ميترسم از خودم
از خودى که رامش کردم...
آرام شده است...
کمى کم غذا
ديگه به هيچکس نميپرد...
آسه ميرود... آسه مى آيد
ميترسم از روز انفجار
روزى که از تمام اعتبارها بگذرم
خودم را جدى بگيرم و جاده را...
آنقدر خيالم از رفتنى بودنم راحت باشد
که به آبروى جا مانده از خودم رحم نکنم
ميترسم از شبهاى آرامم...
ميترسم از اين همه که نيستم
برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 158