خانه دلتنگ غروبی خفه بود

ساخت وبلاگ

خانه دلتنگ غروبی خفه بود
 مثل امروز که تنگ است دلم
 پدرم گفت چراغ
 و شب از شب پر شد
 من به خود گفتم یک روز گذشت
 مادرم آه کشید
 زود بر خواهد گشت


ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
 که گمان داشت که هست این همه درد
 در کمین دل آن کودک خرد؟
 آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم معنی "هرگز" را
 تو چرا بازنگشتی دیگر؟

 

 آه ای واژه شوم
 خو نکرده ست دلم با تو هنوز
 من پس از این همه سال
 چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه...

به کجا چنين شتابان!...
ما را در سایت به کجا چنين شتابان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 3 آذر 1398 ساعت: 4:16