بی حوصلگی

ساخت وبلاگ

غرق در گُود ترین خلوتِ بی حوصلگی
در اتاقی که به اندازه من جا دارد
از تَرَک های زمان بر لب و پیشانیِ من
تکه ابری که فقط بر سرِ من میبارد


جای سالم نیست در قامتِ پر خنجر من
هر که از راه رسید عقده دل کَندن داشت
خانه باورم از دست شما ویران شد
میشد ای کاش زمان دکمه برگشتن داشت


من از امروز فقط مال خودم هستم و بس
به خودم تکیه دهم بهتر از این دیوار است
گفتی باید بروم حوصله ام سر رفته
برو ای یار که داغِ دل ما بسیار است


کوچه راهِ آرزو از دو طرف بن بست بود
در تکاپویِ تپش دارِ زمان پیر شدم
در نبرد من و تقدیر خدا در خواب بود
تا ابد آینه در آینه تکثیر شدم ‌ ‌

به کجا چنين شتابان!...
ما را در سایت به کجا چنين شتابان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 19:14