سوگواری بی خوابی

ساخت وبلاگ

این پیج محل سوگواری های ماست، سوگواری کسانی که احساس می فهمند...

 

من کجای جهان ایستاده‌ام

مثل مسافری که بدنبال آدرسی میگردد سردرگم میان هیاهوی جمعیت بدنبال هیچ میگردم
من هیچ چیز ازین دنیا نمیخواهم

من اینجا کاری ندارم، هیچ کاری

جز شمردن ثانیه ها برای تمام شدن

هرچند همه چیز خیلی وقت است تمام شده

پس چرا من تمام نمیشوم

چرا نفسهایم تا خفقان پیش می‌رود ولی باز هم بالا می اید

چقدر من سخت جانم و چقدر بیهوده ثانیه ها را پلک میزنم

پلکهایم باز می‌شود میبینم ولی انگار همه چیز هیچ است

سر میز مینشینم غذا میخورم ولی انگار هیچ میخورم،

راه می‌روم ولی انگار هنوز همانجا ایستاده‌ام

و باز شب، این خمار. کشدار لعنتی،

پلکهایم را میبندم و هجوم خاطره ها انگار بر صورتم باران میپاشند،

من خوابم؟ بیدارم؟

طعم شیرین می‌دهد این باران، 

شور نیست اشکهایم شیرین است،

خیال تو بر آن نشسته،

چه خوبست بشود خوابید با این خیال شیرین،

خوابی به وسعت مرگ...

به کجا چنين شتابان!...
ما را در سایت به کجا چنين شتابان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 19:14