رفت و غزل من نگران شد

ساخت وبلاگ

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

دلشوره ما بود دلارام جهان شد

در اول آسایشمان سقف فروریخت

هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد

زخمی به گـِل کهنه ما کاشت خداوند

اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کوره کوچک

شد قله یک آه مسیر فوران شد

باما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم

یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

[جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد]

یک حافظ کهنه،دوسه تا عطر،گل سر

رفت وهمه دلخوشی ام این چمدان شد

باهرکه نوشتیم چه ها کرد به ما گفت

مصداق همان «وای به حال دگران» شد

+ نوشته شده در جمعه دوم دی ۱۴۰۱ ساعت 23:26 توسط  | 

به کجا چنين شتابان!...
ما را در سایت به کجا چنين شتابان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamalipashao بازدید : 98 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 9:36